عروسک ملوسم
چند روزیه که دوست دارم وبلاگتو آپ کنم ولی از سر کار که میریم خونه فرصت نمی شه یا کارهای خونه را باید انجام بدم یا با شما بازی و همراهی کنم آخه هر وقت هوس گل سرات یا اسباب بازیهای توی کمدت می کنی و میخوای بری توی اتاقت دست من یا بابا حامدو میگیری که همراهت به اتاقت بریم البته همین جا باید از پدر مهربانت هم تشکر کنم که از ابتدای تولدت همراه خوبی با من بوده و توی کارهای خونه و رسیدگی به شما خیلی کمکم کرده
اونقدر دختر با محبت و نازنینی هستی که دل آدمو با رفتارهات آب می کنی وقتی میایی بغلم دو تا دستاتو محکم به گردنم میندازی و فشار میدی و بابا حامد اگه ازت بپرسه "یکتا بابا را دوست داری" به نشانه علاقه و یه کمی خجالت دو تا دستاتو مشت کرده زیر چونه هات میزاری و میگی "آده"یعنی آره
به جوجه میگی "جیجی" به دونه میگی"نوو" مامان جون محبوب برات جوجه و دونه نقاشی می کنه شما هم هی می گی"ماما جیجی نوو" یعنی جوجه با دونشو نقاشی کن به توپ میگی"تو" به لامپ می گی"بر" یعنی برق
علاقه به نقاشی کشیدن قصه شنیدن داری ومامان جون مهربونت با حوصله برات قصه می گه و از روی کتاب داستانات شکلاشو برات تعریف می کنه و شما هم با دقت گوش می کنی
توی جمع کردن و پهن کرن سفره علاقه به کمک کردن داری و میخوای که کمکم کنی تمام حرفامو متوجه می شی و هر کاری بگم گوش میدی و انجام میدی مثلا اگه بگم برو گل سرتو بزار توی کشو می بری سر جاش میزاری به نماز خوندن علاقه دار یو همراه من و یا بابا مشغول می شی و می گی "لالا" در آستانه ٢٠ ماهگی تصمیم دارم به زودی چند تا عکس خوشگلتو بذارم.